معتاد به خود 😬


دیشب تا صبح بیدار بودم و ذهنم مشغول پرسه زنی بود. من هم ولش کرده بودم به حال خودش که بچرخد. این مطلبی که دارم می‌نویسم زایش پرسه زنی های ذهنی در ساعت ۴-۵ صبح است. می‌خواستم همان موقع شروع کنم به نوشتن چون مبادایی در ذهنم بود که یادم برود، اما با خودم گفتم اگر اینها که در ذهنم جای گرفته است، درک من از زندگی است و در ظرف آگاهی من است، دیگر از یاد رفتن ندارد. سر صحبت که باز شود، خودم دوباره خودم را  بیان می‌کنم!

از دوستی عزیز سوال کرده بودم که به عملکرد خودش از ۱ تا ۱۰ چه امتیازی می‌دهد. (این یکی از سوال‌های سمی کوچینگ است که می‌تواند بعنوان دروازه ورود به تغییر نتایج عمل کند. همین حالا تا تنور داغ است، به جای خواندن بقیه مطلب، به عملکرد خودت در مورد موضوع مورد نظرت امتیاز بده و بعد بقیه مطلب را بخوان).

معطل نکن، این مطلب را می‌خوانی، امتیاز بده به عملکرد خودت در مورد موضوعی که خودت می‌‌دانی چیست تا در انتهای مطلب ادامه جالب همین امتیازی که به خودت می‌دهی را ببینی!

ایشان هم پاسخ داده بود که عملکردم مهم نیست، مهم این است که نتیجه ندارم، اما در این سالها، به ایستادگی و پایداری خودم امتیاز خوب ۸ را می‌دهم!

همان‌جا تخم نوشتن این مطلب در ذهنم کاشته شد.

اگر ایستادگی و پایداری و سلحشوری چیز ارزشمندی برای تو باشد، آن‌گاه باید دائم در شرایطی قرار بگیری که ایستادگی کنی و پایدار بمانی و قهرمان بازی دربیاوری! 

تصمیمات تو می‌شود تصمیماتی که تصویر  ایستا و سلحشور  را در تو زنده نگه دارد!  یعنی تو، معتادی به ایستادگی و پایمردی! هر آنچه که هستی، به همان معتادی.

جمله ای هست از آقای انیشتین که گفته است اگر نتایجی را می‌خواهی که تا بحال نداشته ای، باید کارهایی را بکنی که تا بحال نکرده ای. قطعاً جمله ای هم باید باشد از یکی از همین معروف ها که باید گفته باشد اگر میخواهی نتایج تو تغییر کند، تو باید تغییر کنی.

این یعنی، تو، مجموعه ای از فرآیندها،  یک سری نتایج داری، و  پیوسته همان نتایج را می‌گیری، اگر پیوسته همان فرآیندها در تو تکرار شود.

یعنی، تو، خودت، درنهایت، برآیند تصمیم گرفته شده توسط فرآیندهای خودت هستی! این فرآیندها، که تعدادشان عملاً بی‌نهایت است، یک سری نرم افزار هستند.

واژه تو، درواقع، چیزی نیست جز مجموعه ای از  فرآیندها که برآیند آن‌ها شده است تو. یعنی در سیر تکامل، موجودات زنده شکل گرفته اند تا ماشین مراقبت و حفظ بقای ژن ها باشند و یک جایی در این مسیر، لازم شده است که این ماشین خودش را جدا از بقیه انگارکند (=خیال کند) و به این ترتیب تصمیماتی آگاهانه در جهت نفع خود (=بقای ژن‌های خود) بگیرد!

یعنی برای اینکه این ماشین، خودش را خودی جداگانه بداند، لازم بوده که به وجود خودش آگاه شود تا خودش را بنفع خودش حفظ کند! این همان معنی ساده خود است، معنی ساده من است البته از زبان علم. به معانی فلسفی و عرفانی و مذهبی آن کاری ندارم!

خود، یعنی مجموعه ای از بی‌نهایت فرآیند، که از وجود خودش آگاه است و از استقلال و جدایی خودش از بقیه چیزها آگاه است، تا بتواند بقای خودش را که جدا است، بشکل خودخواهانه ای حفظ کند. مغزم کش آمد تا این را در قالب چند جمله بیان کنم. امیدوارم که ساده گفته باشمش. 

پس، درنهایت، اینکه تو خیال میکنی داری برای موضوعی تصمیم می‌گیری، این تصمیم خودآگاهانه تو نیست چراکه همین خودآگاهی خودت هم مجموهه یک سری فرآیند است و تصمیم تو درباره یک موضوع هم در بین این بینهایت فرآیند گرفته می‌شود و در نهایت به تو (=خودآگاهی تو) تحویل داده می‌شود و تو می‌پنداری که تو این تصمیم را گرفته ای. خود تو هم برآیند همه آن تصمیم هایی! یعنی اولویت های سیستم، هرچه باشد، تو باید همان ها را اجرا کنی. اولویت سیستم هم حفظ بقای ماشین حفاظت از ژن‌هاست.

اغلب نتایجی که می‌خواهی از نظر سیستم اصلاً شناخته شده نیست و اعتباری ندارد. هر حرکتی که برای دریافت نتایج متفاوت بخواهی انجام دهی که مصرف انرژی در برداشته باشد، سیستم فرآیندها پاسخ می‌دهد: بچه بشین سرجایت شیر آب را الکی باز نزار! الکی انرژی مصرف نکن. گه اضافه نخور.

چرا؟ چون در فرآیند تکامل، انرژی ارزشمند است. بدست آوردنش خطر مرگ داشته و آن‌هاییکه مصرف بهینه انرژی را رعایت نکرده اند، از بین رفته اند و ژن هایشان هم با آن ها از بین رفته و یعنی ژن های مصرف غیربهینه انرژی کم شده است چون با ماشین صاحب آن ژن ها با هم دفن شده اند، پس آن‌ دسته از ژن ها که مصرف بهینه انرژی را کنترل می‌کنند در خزانه ژنی بیشتر شده اند  و امروز ما میراث دار ژن‌های کنترل کننده مصرف بهیه انرژی هستیم، نه ژن های ریسک پذیر!

بعبارت دیگر، تمام سیستم های تو، مثل یک فیل است و خودآگاهی تو، مثل فیل سوار و این فیل است که حرکت می‌کند و توئه فیل سوار خیال می‌کنی که افسار در دست توست.

فیل هر کاری خواست می‌کند و تو بعدا برای آن دلایل منطقی می‌تراشی!

خوب حالا چه کنیم؟

تقریباً هیچی. در بالاترین سطح، تو، یک سطح آگاهی بیشتر نیستی که همه چیز را فقط مشاهده می‌کند. هرگونه اقدام برای تغییر از نظر سیستم بیولوژی که اولویتش بقای ژن هاست و مصرف بهینه انرژی از اصول بنیادین آن است، توسط سیستم خنثی می‌شود.

این اراجیف که این طرف و آن طرف راجع به اهداف می‌شنوی، بریز دور. بگیر وببند و هدف گذاری ها همه توسط سیستم فرآیندها (فیل) که اولویتش فقط حفظ بقای ماشین حفاظت از ژن هاست خنثی می‌شود. اینقدر این فرآیندها در هم تنیده هستند که تو حتی نمی‌توانی تشخیص دهی این خنثی سازی چگونه صورت می‌گیرد.

 سطح آب اقیانوس را در نظر بگیر. در بالاترین سطح آگاهی، تو فقط یک مشاهده گری مثل یک برگ روی سطح آب!

 حالا در سطح آگاهی که هستی، دیگر می‌دانی که بینهایت فرآیند آن جاست و تو کاری نمی‌توانی بکنی جز اینکه آگاه باشی به عملکرد آن‌ها. آن‌ها را مشاهده کنی. هربار که یک باور = نرم افزار = عملکرد سیستمی یا هرچه که اسمش را بزاری شروع به کار می‌کند، تو می‌توانی مشاهده اش کنی. وقتی مشاهده اش کردی، دیگر این کارکرد در بخش ناآگاه تو نیست، بلکه به سطح آمده است و در سطح آگاهی تو قراردارد.

درواقع اینطوری فیل را بهتر می‌شناسی و درکش می‌کنی. فقط اینطوری فیل با تو راه می‌آید. با فیل که یکی شوی و سعی نکنی کنترلش کنی، فیل تغییر می‌کند و درواقع تو تغییر می‌کنی! با بگیر و ببند و ضرب و زور و اراده اصلاً نمی‌شود.

اگر بارها به کارکرد ناآگاهانه یک فرآیند آگاه شدی اما آن کارکرد همچنان ادامه دارد، دلیلش این است که کاملاً به سطح نیامده است و موقع مشاهده خنثی نبوده ای. هر چیزی را که نپذیرفته ای، انکارش کرده ای، خوشت نیامده، به بخش های عمیق و تاریک اقیانوس فرآیندهای تو رفته است. اگر کارکرد اشتباه همچنان‌ وجود داشت، بازهم مشاهده کن، تا جاییکه درست همزمان با شروع به فعالیت کردن آن نرم افزار غلط، سیستم مشاهده آن نرم افزار که بعنوان یک ضمیمه به آن اضافه شده است فعال شود که در اینصورت، دیگر  آن نرم افزار غلط به روزرسانی شده است یا بعبارت دیگر در آگاهی تو حل شده است.

یادت باشد، اگر به چیزی اعتقاد داشته باشی، یعنی یک عملکرد یا مجموعه ای از عملکردهای خاص آنقدر درهم تنیده و سفت شده است که مثل یک سخره سنگی سخت در کف اقیانوس فرآیند های وجودی تو، غرق شده است. 

معتقدترین معتقدها، سنگ است، تو سنگ نباش، آب باش!

درجریان باش و مشاهده کن و از خودت سوال کن، چرا این رفتار را انجام می‌دهم و چرا انجام نمی‌دهم. اینگونه به عملکرد فرآیندهای سیستم آگاه می‌شوی و باورهای خودرا مشاهده می‌کنی و بدین ترتیب تو تغییر می‌کنی و تصمیم هایت تغییر می‌کند و در نتیجه نتایجت تغییر می‌کند.

حالا اگر به آن سوال که اول پرسیدم جواب داده ای، این ۲ سوال را هم در ادامه پاسخ بده:

- به چه دلیل آن امتیاز را به خودت داده‌ای؟

- برای اینکه امتیازی که داده ای یک واحد تغییر کند، چه اقداماتی باید انجام دهی.